جدول جو
جدول جو

معنی غاز کردن - جستجوی لغت در جدول جو

غاز کردن
پشم یا پنبه را با دست کشیدن و دراز کردن برای ریسیدن، غاژیدن
تصویری از غاز کردن
تصویر غاز کردن
فرهنگ فارسی عمید
غاز کردن
((کَ دَ))
پنبه یا پشم را برای ریسیدن آماده کردن، غاژ کردن، غاژدن
تصویری از غاز کردن
تصویر غاز کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آغاز کردن
تصویر آغاز کردن
ابتداء، بنیاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغاز کردن
تصویر آغاز کردن
Commence, Inaugurate, Initiate, Trigger
دیکشنری فارسی به انگلیسی
начинать , торжественно открывать , инициировать , вызвать
دیکشنری فارسی به روسی
beginnen, einweihen, einleiten, auslösen
دیکشنری فارسی به آلمانی
починати , урочисто відкривати , ініціювати , викликати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
zaczynać, inaugorować, inicjować, wywołać
دیکشنری فارسی به لهستانی
开始 , 开幕 , 发起 , 触发
دیکشنری فارسی به چینی
começar, inaugurar, iniciar, desencadear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
cominciare, inaugurare, iniziare, scatenare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
comenzar, inaugurar, iniciar, desencadenar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
commencer, inaugurer, initier, déclencher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
beginnen, inwijden, initiëren, veroorzaken
دیکشنری فارسی به هلندی
เริ่ม , เปิดงาน , เริ่มต้น , กระตุ้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
جاهزٌ , تحضيريٌّ , خلط , أعدّ
دیکشنری فارسی به عربی
शुरू करना , उद्घाटन करना , आरंभ करना , प्रेरित करना
دیکشنری فارسی به هندی
להתחיל , לחנוך , לעורר
دیکشنری فارسی به عبری
始める , 開会する , 引き起こす
دیکشنری فارسی به ژاپنی
시작하다 , 개막하다 , 촉발하다
دیکشنری فارسی به کره ای
başlamak, açılışını yapmak, başlatmak, tetiklemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
kuanza, kuzindua, kuanzisha, kusababisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
শুরু করা , উদ্বোধন করা , উসকানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
آغاز کرنا , افتتاح کرنا , شروع کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از باز کردن
تصویر باز کردن
گشاده کردن (در و مانند آن) گشوده کردن مفتوح ساختن، وا کردن گره
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته کردن آماده کردن، دادن زاد و توشه و اسباب سفر، غذا دادن، سازواری کردن سازگار بودن، بزم نهادن: آراستن بزم، آهنگ کردن عزم کردن، آغاز کردن آغازیدن، کوک کردن (آلت موسیقی ساعت)، پیش گرفتن اجرا کردن، کشیدن (صورت) ترسیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاز کردن
تصویر تاز کردن
تاختن حمله کردن تعرض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزا کردن
تصویر غزا کردن
جنگ کردن با کافران در راه خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمز کردن
تصویر غمز کردن
سخن چینی کردن، راز کسی را فاش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باز کردن
تصویر باز کردن
مقابل بستن، گشودن، وا کردن، کنایه از آمادۀ کار کردن، دایر کردن، کنار رفتن، گشودن گره، کنایه از به روشنی بیان کردن یک مطلب پیچیده، روشن کردن رادیو یا تلویزیون، گشودن راه، اصلاح موی سر یا صورت، عزل کردن، منهدم کردن، جدا کردن چیزی از چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
پنبه دانه را از پنبه بیرون کردن و پشم را زدن و مهیا ساختن برای رشتن فلخمیدن حلاجی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاب کردن
تصویر غاب کردن
خراب کردن فاسد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جنگیدن با بیدینان پیکار کردن نبرد کردن جنگ کردن با دشمنان دین، پیکار کردن (مطلقا)
فرهنگ لغت هوشیار
راز آشکار کردن، سخن چیدن سخن چینی کردن سعایت کردن، سرکسی را فاش کردن راز شخصی را آشکار نمودن
فرهنگ لغت هوشیار